جوک
يك روز يه فردی داشته خرما مي داده يك نفر يك مشت خرما بر ميداره لر ميگه اقا يك نفر مرده يك اتوبوس كه وارونه نشده.
يک روز یک بچه خيلي شلوغ از مادرش اجازه می گیرد تا برود خانه دوستش و با بچه ها بازي کند. پس از چند ساعت برميگردد. مامانش مي پرسد: بچه آرامي بودي؟ پسرک مي گوید: بله مامان. حتي مامان دوستم از رفتن من خيلي خوشحال شد . مامان پسرک مي پرسد: از کجا فهميدي؟ پسرک مي گوید: آخر وقتي زنگ در خانه شان را زدم، مامان دوستم گفت : به به فقط جنابعالي را کم داشتيم
شاطر به فردی ميگه پشت سرت کسی وای نايسته که نون نيست ترکه هم به هر کس ميومده ميگه بيا برو جلو من که پشت سر من نون گیرت نمی یاد.
بچه: بابا, هواپيماي به اين بزرگي را چطور مي دزدند؟ پدر: اول صبر مي كنند برود بالا, كوچك كه شد بعد مي دزدنش!!!!
معتادی منتظر تاكسي بود و هي مي گفت: عيد عيد عيد ... يه تاكسي نگه داشت و گفت: آقا، خيابوني به نام عيد نداريم! معتاد گفت: بامرام، چرا اين قدر از آدم حرف مي كشي، منژورم همون سر بهاره ديگه!
يه نفر يه سگ فلج داشت، هر وقت دزد ميآمد، سگه رو ميگذاشته توي فرقون و دنبال دزده ميدويده!
از یه نفر می پرسن که برای بستن یه لامپ به چند نفر احتیاج داری؟ می گه: 3 نفر می گن: چرا 3 نفر؟ می گه: یه نفر می ره بالا، نردبون لامپ رو بگیره؛ دو نفر هم از پایین نردبون رو بچرخونن!
معلم: بگو ببينم، تيمور لنگ چه طور به حكومت رسيد؟ دانش آموز: آقا اجازه، لنگ لنگان!
مي داني وقتي يک فيل مي رود روي درخت چي مي شود؟ يک فيل از روي زمين کم مي شود. ولي وقتي دو تا فيل مي رود روي درخت چي مي شود؟ يک فيل به روي درخت اضافه مي شود. ولي وقتي سه تا فيل مي رود روي درخت چي مي شود؟ درخت مي شکند.
یک روز یک تازه به دوران رسيده را از زير آوار زلزله در مي آورند ميبينند موبايلش دستش است. نگاهی به جمعیت ميکند مي گوید: ويبراتور را حال کرديد؟!
به يك بچه ميگویند با فرشاد جمله بساز. مي گوید : روح غضنفرشاد.!!!!
مردي با پسرش به سينما مي رود. راهنما با يك چراغ مي آید جلو. پدر مي گوید: پسر برو كنار، موتور به تو نزند
قاضي به متهم : خجالت نمي كشي؟ الان پنجمين بار است كه به دادگاه مي آيي . متهم : شما چي كه هر روز به دادگاه مي آييد.